کتابخانه مسروری حکم آباد بخش بزرگی از کشور را می توان در کتابها پیمود اندرولنگ
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
برچسبها: [ شنبه 13 تير 1394برچسب:مادر,احترام به مادر,احترام به والدین,چشم مادر,متن ادبی مادر,کانون ادبی ققنوس,کتابخانه مسروری,, ] [ 10:14 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
درد ودلهایتان را محبوس نکنید!!!
شاید شما هم حرفی برای گفتن داشته باشید! وعده ما : پنجشنبه ها ساعت 18
سالن مطالعه کتابخانه مسروری. به دوستان خود اطلاع دهید.
نظر خود را درباره لوگوی انجمن (تصویر بالا) اعلام کنید!!! برچسبها: [ یک شنبه 9 شهريور 1393برچسب:کانون ادبی ققنوس,کتابخانه مسروری,کانون ادبی حکم آباد,شاعران حکم آبادی,, ] [ 11:35 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
جلسه انجمن ادبی ساعت 18 با قرائت دو بیت از آقای ملایی مسئول کانون ادبی ققنوس آغاز گردید:
خواهی برسی به چشمه ی آب حیات لبریز شود نامه ی تو از حسنات بر روی سرت ببارد از حق برکات بفرست دمادم به محمد صلوات طبق روال قبلی آقای ملایی از مناسبتهای هفته گذشته صحبت کردند از جمله بزرگداشت 26 مرداد سالروز بازگشت اسرا و آزادگان به میهن اسلامی و همچنین سی ام مرداد مصادف با بزرگداشت علامه مجلسی و شهادت امام جعفر صادق(ع) و روز جهانی مسجد. و حدیثی از امام جعفر صادق بیان کردند: از امام صادق(ع) پرسیدند کارهای خود را بر چه اساسی استوار ساخته اید؟ فرمودند بر چهار بنیان: 1- دانستم که کار مرا غیر از من کسی انجام نمی دهد تلاش کردم 2- دانستم که خداوند بر حال من آگاه است پس حیا کردم 3-دانستم که روزی مرا دیگری نخواهد داد پس آرام گرفتم 4-دانستم که پایان کار من مرگ است پس برای آن مهیا شدم و سپس نوبت به آقای احسان عباس آبادی رسید ایشان ابتدا گلایه ای داشتند که آن حضور به موقع اعضای انجمن راس ساعت شروع می باشد و آن را نشانه احترام به دیگر اعضا دانستند.که این نظر مورد تایید اینجانب و همچنین دیگر اعضا می باشد. و این شعر را خواندند: در آن هنگام من گریم ولی آن دهر می خندد ولی باید که من جنگم تا روزی که او خندد خداوندا به من مهلت بده تا باز رسم بر یار خود، بوسم سر و دستش خداوندا به من مهلت بده تا باز ببوسم دست یارم، ببوسم بوی زلفش را خداوندا به من صبری بده تا باز شکیبا باشم و صابر ز دوری و فراق یار و همچنین اشعار طنز زیر : پاسبانا تو از آن شادی که مستم گرفتی من از آن شادم که می افتادم و دستم گرفتی ---------------------------------------------------------- مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید شوهر خوب مگر گیر کسی می آید چو امید نباشد تو را دیگر به شوی ز گهواره تا گور دانش بجوی درادامه محمد حکم آبادی یکی از اعضای جدید به معرفی خود پرداخت که زمینه کاری وی داستان نویسی است که برای این عزیز آرزوی موفقیت داریم. همچنین دیگر عضو جدید مجید زینل پور بود که ضمن معرفی خود و زمینه کاری خود که شعر می باشد چند بیت شعر در اولین جلسه خواندند. نوبت به سحر ملایی رسید وی با لحن زیبای خود اشعار زیر را خواندند: از نخل برهنه سایه داری مطلب از مردم این زمانه یاری مطلب عزت به قناعت است و خواری به طمع با عزت خود بساز و خواری مطلب -------------------------------------------------------------------- در رفاقت رسم ما جان دادن است یک قدم را صد قدم پس دادن است هر که به ما تب کند جان مید هیم ناز او را هر چه باشد می خریم ------------------------------------------------------------------------- ساناز حکم آبادی مثل جلسه قبلی از پروین اعتصامی شعر " پیر مرد مفلس" را خواندند:
و سپس خانم فاطمه حکم آبادی داستان خودشان که مربوط به حکایات اخلاقی می شد خواندند و در حرکت جالب انتهای داستان را از اعضا خواستند بیان کنند. سرکار خانم نگین وکیلی ادبی و یک چیستان دراین جلسه خواندند.
آقای احمد عابدی مطلب طنز خواندند با مضمون آفرینش زن و مرد که خیلی جالب بود.
آقای مرتضی اربابی داستان با مضمون عشق دختر و پسری که پسر را می خواستند اعدام کنند و صحبتهایی که در این هنگام رد و بدل می شد را خواندند که بسیار بسیار زیبا بود که همگات تحت تاثیر قرار گرفتند. جلسه با دوبیت شعر زا آريالای ملایی به پایان رسید در میان دست هایت عشق پیدا می شود زیر باران نگاهت نسترن وا می شود با عبور واژه ها از گوشه های لبهای تو مهربانیهای قلبت خوب معنا می شود
برچسبها: [ چهار شنبه 5 شهريور 1393برچسب:کانون ادبی ققنوس,ققنوس,کتابخانه مسروری,شاعران حکم آباد,شاعران عطاملک,ملایی,عباس آبادی,, ] [ 16:41 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
آقای ملایی: ای اشک دوباره در دلم درد شدی تا دیده ی من رسیدی و سرد شدی از کودکی ام هر آن زمان خواستمت گفتند دگر گریه نکن، مرد شدی
---------------------------------------------------------------------------------------------- باز امشب غزلی کنج دلم زندانی است آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است هیچ کسی تلخی لبخند مرا درک نکرد های های دل دیوانی من پنهانی است آقای احسان عباس آبادی
یا امام زمان(عج) دفتر شعرم به نام توست ای آرام جان وزن وآهنگش به نام توست ای آرام جان
من تمام حرف دل را شعر میگویم و لیک هم تمامم عشق و احساسم برایت باشد ای آرام جان
واژه ها را در کنار هم گذارم یک به یک تا بگویم دوستت دارم تو ای آرام جان
واژه ها پیدا نگردد تا بگویم عاقبت جان و قلب و عشق و احساسم فدایت باشد ای آرام جان
می نویسم با قلم اما درون قلب را می کنم حک جمله دو جانم فدایت باشد ای آرام جان
واژه ها گویی که عاجز ماندهاند از گفتنش آری آری باز عاجز مانده ام ای آرام جان
این غزل بود دست یا شعری و یا احساس من؟ من سرودم از برایت، تو پذیرا باش ای آرام جان
------------------------------------------------------------------------------------------- سحر ملایی باز عکس خال و ابرو می کشم یکصدو ده مرتبه هو می کشم مادرم می گفت ذکر هو بگیر یا علی گو دست بر زانو بگیر یا علی از جا بلندت می کند درد ودنیا سر بلندت می کند
----------- خواهم ز خدا که امتحانم نکند غرف گنهم ولی رهایم نکند یک حواسته دارم ز خدای تو علی در هر دو جهان از تو جدایم نکند ------------------- به نقل از دکتر شریعتی خداوندا چرا وقتی که راه زندگی هموار می گردد بشر تغییر حالت می دهد خونخوار می گردد به وقت عیش و مستی می نوازد ساز بی دینی به وقت تنگ دستی مومن و دیندار میگردد
برچسبها: [ سه شنبه 28 مرداد 1393برچسب:کانون ادبی ققنوس,ققنوس,کتابخانه عطاملک,شاعران حکم آباد,شاعران عطاملک,ملایی,عباس آبادی,, ] [ 16:54 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
نهمین جلسه انجمن ادبی ققنوس در ساعت 18/30 عصر روز پنجشنبه در محل سالن مطالعه کتابخانه مسروری برگزار گردید. حاضران جلسه: آقایان:رضا ملایی-علی احمدی-محمد احمدی-مهدی برقی-حسین ملکوتی- احمد عابدی خواهران:فاطمه حکم آبادی-زهره رشیدی زاده-سحر ملایی-زهرا بداغ آبادی-نگین وکیلی-ساناز حکم آبادی شرح جلسه: ابتدا آقای ملایی مسئول کانون ادبی ققنوس ضمن خیر مقدم به حضار و عرض تسلیت به مناسبت سالروز ضربت خوردن امام علی(ع) و اولین شب قدر جلسه را با خواندن سوره قدر آغاز نمودند.وسپس بنابر اعلام قبلی توضیحاتی پیرامون مولوی و سبک شعر وی دادند
و دو بیت بسیار زیبا در مورد مثنوی مولوی به شرح ذیل سروده شد. من نمی گویم که آن عالیجناب هست پیغمبر، ولی دارد کتاب مثنوی معنوی مولوی هست قرآن در زبان پهلوی سپس هیجده بیت معروف به نی نامه مولوی را در جلسه خواندند که نشان دهنده " افکار بلند عرفانی مولوی در قالب شعر و تمثیل"
هست.در ادامه آقای ملایی اشاره ای به بیت زیر داشتند که مولانا در کتاب مثنوی معنوی بیان داشته که بسیار زیبا و پر معنی می باشد حاصل عمرم سه سخن بیش نیست خام بدم، پخته شدم، سو ختم درادامه هر یک از اعضای محترم به ارائه آثار خود پرداختند:
سرکارخانم ساناز حکم آبادی که در اولین حضور خود در جلسه درباره زندگی مولوی مطالبی خوانده و سپس شعر"میوه هنر" از پروین اعتصامی را خواندند که در ذیل میخوانیم: آن قصه شنیدید که در باغ٬یکی روز از جور تبر٬زار بنالید سپیدار
سپس خانم فاطمه حکم آبادی به مناسبت شهادت حضرت علی حکایتی در مورد کرامات حضرت علی (ع) از کتاب علی ، امیر خورشید و ماه اثر محمدمرتضی اثنی عشری خواندند که بسیار آموزنده بود .
در ادامه خانم بداغ آبادی داستان زیبای خود به نام" عشق بی پایان" را خواندند که قسمت آغازین آن به شرح ذیل می باشد: به نام تک یلدای عاشق نمیدونم این عشق وعاشقی چیه که هر کی از راه میرسه میگه الهی بسوزه پدر عشق و عاشقی
آخه چرا مگه هرکسی عاشقه،کفر کرده است خب خد ا عاشق می کنه پس گنه نیست آخه منو خدا عاشق کرده.من ندیدمش اما تعریفش و زیبایی اش و اخلاقشو و قد رعناشو و جمال وکمال اونو شنیدم و عاشقش شدم.دوستام میگن عاشق باشی سرت کلاه می ره.میگن از این به بعد عاشقی رو با آ کلاه دار نوشت تا اون موقع بفهمی که سرت کلاه می ره یا نه.اما من میگم من هنوزم...
در ادامه خانم نگین وکیلی داستان کوتاه خود با عنوان"فریاد" رو خواندندکه متاسفانه علیرغم تاکید مکرر که اعضا باید مطالب قبلا در صفحه ای جداگانه نوشته و تحویل مسئول کتابخانه جهت درج در وبلاگ دهند ولی تاکنون تحویل نداده اند.
سپس خانم زهره رشیدی زاده داستان کوتاه خود در مورد شهید ابراهیم همت را خواندند که بسیار زیبا بود
آقای محمد احمدی شعری در مقام حضرت علی(ع) سروده بودند که درادامه می بینیم:
گذشت از سر کوچه، به دوش انبان داشت کسی که صورت خود را همیشه پنهان داشت
کسی که نیمه شب سر به چاه نخلستان ز هول و ترس خداوند، چشم گریان داشت
دوباره بوی خدا، کوچه کوچه پیچیده زمین زیر قد قدمهایش عطر باران داشت
شفق دمیده و چشمش هنوز بیدار است به لب دعا و مناجات و صوت قرآن داشت
برای مردم این شهر چود دعا می کرد دعا برای خودش نیز ترک آنان داشت
دوباره طفل یتیمی به پیشواز آمد و باز در نظرش انتظار یک نان داشت
قدم خرابه نهاد و خرابه در قدمش به رقص آمده و اشتیاق جانان داشت
دو چشم گوشه نشین خرابه در راه است فقط به آمدن او همیشه ایمان داشت
ندای مبهمی از آسمان به گوش رسید و مرد جانب مسجد قدم شتابان داشت
نوای هاتف قدسی ز گوشه محراب خبر ز فاجعه ای بد برای انسان داشت
تمام لذت عمر همین است که مولایم امیرالمومنین است(2)
جناب آقای احمد عابدی از دیگر اعضا شعری از فرامز عرب عامری خواندند که بسیار با معنی بود آٔقای علی احمدی نیز به مناسبت قطعه شعری به مناسبت مقام و منزلت حضرت (ع) سروده بودند به شرح ذیل:
آقای کهنه پوش فدای تو جان ما حق لدیک یا علیا مظهر الهدی
ای عدل تو زبانزد هر مجلس و نقال یا صاحب الرسول فی الضر و البلا
سلطان بی عمارت و بی کاخ و کهنه پوش دروازه علوم نبی جان مصطفی
ای وای از آن شقی که در آن صبح پر بلا برکند ریشه عدالت و زهد از میان ما
ای وای از آن شقی که به تیغ عناد و جهل افکند این چنینه آتش حسرت به جان ما
از خاک پر کشید و رفت غریبانه بو تراب افسوس و آه مانده به ج انهای بی نوا
زوج البتول رفته بر مهمانی رسول با سینه ای پر از حکایت بی مهری و جفا
دیگر نزاید همچو علی مادر کسی دیگر به دهر نیز نیاید چو مرتضی
در انتهای نیز آقای ملایی شعر زیر را خواندند: ای دل ز چه غمگینی مولات علی باشه او چشم دل احمد نور ازلی باشه
سر سلسله ی مردان کرار به هر میدان چشم دل و نورجان فیض نبوی باشه
قفل دل گمراهان بردست و دعای اوست جان داروی مشتاقان شاه علوی باشد
هجش ز پی قرآن آن مظهر بی نقصان آمد ز دل و از جان بی نقص و جلی باشد
در روز قدیر آمد الملکت رسول الله بعد ازتو پسرعمت مولا و ولی باشد
هر لحظه به خود گوید مجنون دل آکنده ای دل ز چه غمگینی مولات علی باشه
جلسه راس ساعت 19/30 عصر با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد به پایان رسید.
درد ودلهایتان را محبوس نکنید!!!
شاید شما هم حرفی برای گفتن داشته باشید! وعده ما : پنجشنبه ها ساعت 18/30
سالن مطالعه کتابخانه مسروری به دوستان خود اطلاع دهید برچسبها: [ یک شنبه 29 تير 1393برچسب:کانون ادبی ققنوس,کتابخانه مسروری,کانون ادبی حکم اباد,جلسه شعر,داستان نویسی,, ] [ 17:50 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
|
|